در چنین هنگامی داستان عاشق و معشوق , داستان پروانه و سوختن و فدا شدن و نور شدن است كه عاشق جز از معشوق نبیند,. بابی انت و امّی؛ یعنی فدایت شوم, در تو نیست و نابود شوم به گونه ایی كه نه اسمی بماند و نه رسمی.
من خسی بی سر و پایم كه به سیل افتادم او كــه می رفت مرا هم بـه دل دریـا بـرد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بــودم و مهــر تــو مرا بــالا بـرد
خم ابروی تو بود و كـف مینوی تـو بـود كه به یك جلوه زمن نام و نشان یكجا برد[1]
و اینجاست كه عاشقان حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ این گونه با محبوب خویش سخن می رانند كه: فابذل نفسی و مالی و ولدی و اهلی و جمع ما خوّلنی ربّی بین یدیك؛[2] آن چه را از مال و جان و فرزندان و خانواده و تمام آن چه خدایم به من عطا كرده در مقابل شما می بخشم.
محبت و هدایت
با همه ی وجود, همراه او می روی كه مبادا از راه بمانی. امیر مؤمنان فرمود: بنگرید به دودمان پیامبرتان و به جهتی كه در حیات انتخاب كرده اند ملتزم باشید و از اثر آنان پیروی كنید؛ آنان هرگز شما را از هدایت بیرون نخواهند برد و به ضلالت و هلاكت بر نخواهند گرداند اگر آنان از طلب چیزی باز ایستادند شما هم بایستید و اگر حركت كردند, شما هم حركت كنید؛ از آنان سبقت نگیرید كه گمراه شوید و از آنان عقب نمانید كه به هلاكت افتید.[3]
لوازم محبت
اینجاست كه اگر محب صادق گشتی, رنگ محبوب بخو می گیری و بوی او داری. عبدالله ابن حمّاد به سال 229 به واسطه مردی از امام صادق ـ علیه السّلام ـروایت كرده كه یكی از یاران آن حضرت بر او وارد شد و عرض كرد فدایت گردم به خدا قسم من, شما و هر كس كه دوستدار شماست را دوست می دارم, ای سرورم چقدر شیعه شما زیاد است حضرت فرمود: بگو آنان چه مقدارند؟
عرض كرد بسیار زیاد حضرت فرمود می توانی آنان را بشماری؟
عرض كرد: تعداشان بیشتر از اینهاست, امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آگاه باش هرگاه آن عده وصف شده كه سیصد و ده و اندی هستند شمارشان كامل شود آنگاه چنان كه شما می خواهید، خواهد شد. لكن شیعه ماكسی است كه با عیب جویان ما هم نشینی نمی كند و با بدگویان ما, هم سخن نمی شود و آنان را كه با ما دشمن هستند دوست نمی دارد و با دوستان ما دشمنی نمی ورزد و مانند كلاغ حرص نورزد و ... [4]
هر گاه سنخیت با محبوب پیدا كنی, او تو را دعوت خواهد كرد, چرا كه نه تنها تو عاشق او هستی كه او عاشق تر! نه تنها تو منتظر دیدن او هستی كه آن عزیز زهرا هم در دیدن چنین عاشقانی در انتظار! به علی ابن مهزیار اهوازی فرمود: یا اباالحسن قد كنا نتوقعك لیلاً و نهاراً ما الذی اَبطأ بك علینا؟[5] شب و روز انتظار آمدن تو را داشتیم چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟!
دلت را خانه ی ماكـن, مصفا كردنش با من به مادرد دل افشا كن, مداوا كردنش با من
اگـر گـم كرده ای ای دل كلید استجابت را بیا یك لحظه با ما باش پیدا كردنش با من
اگر عمری گنه كردی مشو نومید از رحمت تو نام توبه را بنویس امضا كردنش بـا من
خارق العاده و "وسوسه انگیز"بازی اینترنتی TRAVIAN |
نظرات شما عزیزان:
|